یک دنیای بهتر: دو سال از فعالیت حزب اتحاد کمونیسم کارگری میگذرد. بايد نگاهی به راه پیموده شده انداخت و چشم اندازی را ترسیم کرد. از مساله جدایی از حزب موسوم به کمونیست کارگری شروع کنیم. آیا در یک نگاه مجدد ما حق داشتیم جدا شویم و اين حزب را برای جریانی پوپولیست زده باقی بگذاریم؟ آیا جدایی تنها راه حل اصولی بود؟ نمیشد ماند و از درون عليه این گرایش پوپولیستی جنگيد؟ آیا مسائل و مشکلات جدایی بیشتر از ماندن نبود؟ شرایط و مسائلی که جدایی را به یک ضرورت تبدیل کرد کدامها بودند؟
علی جوادی : امروز پس از گذشت دو سال پرداختن به این مساله و نشان دادن حقانیت راهی که تاکنون پیموده ایم کار بسیار ساده تری است. و شاید سئوال واقعی این باید باشد که آیا نمی بایست بسیار زودتر به جدال و مصاف علنی با این خط سانتر میرفتیم و اجازه نمیدادیم که در تشکیلات خود را مسلط کند و این چنین بخش قابل ملاحظه ای از سرمایه های کمونیسم کارگری را فلج کرده و در راستای اهدافی مغایر با اهداف خط کمونیستی منصور حکمت بکار بگیرد؟
در هر حال مسیری که طی شده است جدایی ها را امروز بمراتب شفاف تر در مقابل جامعه و فعالین کمونیسم کارگری قرار داده است. راهی که ما طی کردیم٬ و راهی که خط پوپولیستی و راست حمید تقوایی بر حزب کمونیست کارگری غالب کرد٬ نشان داد که دو خط و دو گرایش سیاسی متمایز است. نقطه اتکاء اجتماعی شان متفاوت است. به جنبش اجتماعی متفاوتی تعلق دارند. درد و رنج و مشکلات و مصائب طبقه و جنبش دیگری را منعکس میکنند. نتایج و تبعات سیاسی و عملکردشان نیز عمیقا متفاوت است. اگر در دو سال گذشته٬ زمانی که ما فریاد میزدیم این خط کمونیستی منصور حکمت نیست که بر حزب کمونیست کارگری غالب شده است٬ این سیاستها راست و پوپولیستی است٬ بازتاب نفوذ سیاسی جنبش دیگری٬ چپ پوپولیست زده و ناسیونالیسم پرو غربی٬ در صفوف ماست٬ گوشهای معدودتری به این ظرایف و فریادها توجه میکرد. نیروی محدودی در آنزمان عمق تفاوتها را تشخیص میداد. اما اکنون مساله متفاوت است. جایی که آنها قرار گرفته اند٬ مکانی را که ما اشغال کرده ایم٬ دو جایگاه متفاوت اجتماعی است. تفاوتها عمیقتر و روشن تر است.
ما حرکت خودمان را از تامین ملزومات پیروزی کمونیسم کارگری در ایران آغاز کردیم. پلاتفرمی برای گذار از "حزب مبلغ و مروج" به "حزب سازمانده و رهبر" بر مبنای آخرین توصیه های منصور حکمت در پلنوم ١٤ حزب کمونیست کارگری ارائه دادیم. سمینارهای متعددی در پلنومهای حزبی در زمینه حزب سازمانده و رهبر برگزار کردیم٬ بر تفاوت آن زمانی حزب با حزبی که میتواند قدرت سیاسی را تصرف کند٬ تاکید کردیم. برای فائق آمدن بر فاصله ای که باید پیموده شود٬ نقشه عمل ارائه دادیم. بر رهبری جمعی در حزب کمونیست کارگری تاکید کردیم. شکنندگی لیدرشیپ فردی در غیاب منصور حکمت را نشان دادیم. اما در مقابل با تهاجمی راست و پوپولیستی مواجه شدیم. برای ما که در راس حزب کمونیست کارگری قرار داشتیم٬ قبول این واقعیت و واکنش در ابتدا سخت و باور نکردنی بود. حزب منصور حکمت٬ حزب کمونیست کارگری٬ از درون به تسخیر پوپولیسم و خط سانتر در آمده بود. "حزب رهبر سازمانده" به تمسخر گرفته شد. لیدرشیپ فردی به تسلط بلامنازع فرد بر تشکیلات و اراده جمع با ظاهری دمکراتیک تبدیل شده بود. حتی از درج سخنرانی منصور حکمت در پلنوم ١٤ در سایت روزنه خود داری کردند. این گرایش با تمام قوا به کندن پایه های سنت کمونیسم منصور حکمت در حزب مشغول شده بود. هر سنگ کمونیسم کارگری را که از بنا در می آوردند٬ تحت لوای نو آوری و سیاستهای جدید به خورد تشکیلات دادند. در این راستا نمونه هایی از هتک حرمت و تخریب شخصیت و تهمت و افترا را خلق کردند که تنها جریان ناسیونالیستی و قومپرست عبدالله متهدی در دوران شکل گیری کمونیسم کارگری به آن ابزارها متوسل شده بود. دوران تلخی بود. ما شاهدین زنده چگونگی تغییر ریل حزب کمونیست کارگری منصور حکمت به حزبی پوپولیست با گرایشات و سیاستهای راست بودیم. جنگیدیم اما موفق نشدیم.
آیا نمیشد ماند و برای حاکم کردن خط منصور حکمت تلاشمان را در صفوف حزب به پیش میبردیم؟ ما تلاش کردیم. تلاش بسیاری هم کردیم. شاید بسیار بیشتر از آنچه که لازم بود٬ گذشت و تلاش کردیم. بیشترین بی حرمتی ها را به ما در پلنوم ٢٦ حزب کردند. برخی از کادرهای حزب را در یک تلاش سازمانیافته و محفلیستی بر علیه ما "شوراندند". اما ما به خاطر مصالح عمومی حزب بر بسیاری از این تخریب شخصیت و هتک حرمت ها چشم پوشیدیم. (علیرغم مطالبه مکرر ما رهبری این حزب حتی حاضر نشد نوار ویدئویی این پلنوم را علنی کند). ما تلاش کردیم بر مساله اصلی ما یعنی حزب سازمانده و رهبر تمرکز کنیم. اما آنها شرایط را برای پیشبرد یک مبارزه سیاسی متمدنامه غیر ممکن کردند. من مسئولیت تلویزیون کانال جدید را عهده دار بودم. روزی نبود که شاهد سنگ اندازی و تلاش برای شکست پروژه کانال جدید نباشم. به طوری که بخاطر مصلحت حزبی بدون سر و صدا از مسئولیتم در این پست پس از چند سال کناره گیری کردم. سایر رفقا در مقامهای مشابه به همین گونه عمل کردند. به ما علنا اعلام کردند که از حزب جدا شوید. مساله این بود که این خط دیگر تاب تحمل ما را نداشت٬ میخواست با ما و کل خط کمونیستی منصور حکمت یکجا تسویه حساب کند. کسانی که در دوران شکل گیری و عروج کمونیسم کارگری در سنگر سانتر بودند و در پس سقوط بلوک شرق به دنبال بازنگری و تعیین اهداف سیاسی خود بودند٬ با گسترش جنبش سرنگونی طلبی نیرویی گرفته بودند٬ برای در دست گرفتن سکان رهبری بزرگترین حزب کمونیستی در غیاب منصور حکمت خیز برداشته بودند. متاسفانه موفق شدند. ما جدا شدیم چرا که نمیخواستیم دست به یک جراحی تشکیلاتی و اخراج بزنند و لکه سیاه دیگری بر تاریخ کمونیسم بنویسند.
بنظرم در شرایطی میشد ماند به شرط آنکه فضای سیاسی متمدنانه ای در حزب حاکم بود٬ به شرط آنکه حزب از خط اصلی خود منحرف نمیشد و تغییر ریل نمیداد. به شرط آنکه میتوانستیم مساله حزب رهبر و سازمانده را در دستور حزب قرار دهیم. اما بهای ماندن در غیاب چنین شرایطی بسیار سنگین و غیر قابل جبران بود. برای ماندن باید خط سیاسی کمونیسم کارگری را قربانی میکردیم. باید آنچه را که در کنار منصور حکمت برایش جنگیده بودیم٬ فدا میکردیم. این برای ما یک غیر ممکن بود. ما امکانات بسیاری را بجا گذاشتیم. امکاناتی که خودمان در شکل دادنش بهمراه بسیار دیگری سهم مهمی داشتیم. اما امکانات را میشود ساخت و بازسازی کرد. ما از امکانات تشکیلاتی گذشتیم. از سرمایه سیاسی و اسمی حزب گذشتیم. اما آنها از خط کمونیستی منصور حکمت گذشتند٬ بند نافشان را با کمونیسم کارگری قطع کردند. ما پرچم کمونیستی را برافراشتیم که شرط پیروزی کمونیسم کارگری در ایران است. اما آنها خط شکست خورده پوپولیستی را در دست گرفتند. این خط به فرض بیشترین امکانات هم توان پیروزی کمونیستی در ایران را ندارد. کمونیسم کارگری تنها با خط کمونیسم منصور حکمت میتواند پیروز شود. این برای ما یک اصل غیر قابل سازش است. جنبش کمونیسم کارگری با خط منصور حکمت عجین شده است. یکی بدون دیگری پایدار نیست.
اگر تردیدی در حقانیت و ضرورت جدایی برای کسی هست کافی است نگاهی به مواضع رهبری جدید این حزب بیندازد: حزبی که در پس جنگ و حمله نظامی آمریکا به دنبال "فرصت" است٬ حزبی که در پس قتل عامهای کودکان فلسطینی مشغله اش چگونگی مقابله با "اومانیسم" و انسانگرایی در درون تشکیلاتش است٬ حزبی که با پروژه اکس مسلم٬ جمع کٽیری از کمونیستهای یک جامعه را به "اکس مسلم" و ابزاری در اردوی تروریسم دولتی و تقابل مذاهب تبدیل کرده است٬ حزبی که تشدید فلاکت و زمنگیر شدن مردم زمینه ای برای قرار گرفتن در راس اعتراضات مردم است٬ حزبی که تحریم تجاری را گامی در جهت گسترش اعتراضات مردم میداند٬ حزب کمونیستی کارگری نیست. حزب منصور حکمت نیست! حزبی نیست که من با افتخار و سربلند در آن به فعالیت کمونیستی بپردازم.
آذر ماجدی: اگر دو سال پیش اتخاذ این تصمیم بسیار دشوار بود و ما بسیار کوشیدیم تا راهی بیابیم که ضمن پایبندی به اصول و دفاع قاطع از کمونیسم کارگری حکمتی در حزب باقی بمانیم، اکنون پس از دو سال و مرور شرایط وقت و روندی که ح ک ک و حزب اتحاد کمونیسم کارگری طی کرده اند، روشن میشود که در آن شرایط جدایی تنها تصمیم درست و اصولی بود.
تصمیم به جدایی کار ساده ای نبود. ما از زمان تشکیل حزب کمونیست کارگری در کنار منصور حکمت در این حزب فعالیت کرده بودیم و بعضا از همان ابتدا در رهبری آن سهیم بودیم. جدا شدن از این حزب که در ساختن و پیشروی آن نقش داشتیم، شخصا برای من، بسیار دردناک بود. اما وضعیت حزب پس از مرگ منصور حکمت نوسانات بسیار داشت و خطی که بالاخره بر آن حاکم شد، با کمونیسم کارگری حکمتی خوانایی نداشت.
ما بسیار کوشیدیم با نقد سیاست های پوپولیستی و راست حمید تقوایی و هم فکرانش، مانع حاکمیت این سیاست ها بر حزب شویم و تا زمانی که در رهبری حزب سهیم بودیم، موجب تعدیل راست روی ها و اصلاح بسیاری از سیاست ها شدیم. اما چند ماهی پیش از جدایی این روند عملا به بن بست رسید. این امری مسلم است که راست روی و پوپولیسم صرفا در سیاست ها و مواضع خودنمایی نمیکند و در روش های تشکیلاتی و سبک کار فعالیت سیاسی و رهبری نیز بروز می یابد. لذا ما شاهد شکل گیری باند بازی و محفلیسیم در حزب شدیم. بتدریج غوغا سالاری و دروغ به یک روش روزمره در حزب بدل شد و برای ما روشن شد که رهبری حاکم در تلاش است که به هر قیمتی ما را در حزب ایزوله و بی اعتبار کند و سد محکمی در مقابل نقدهای ما ایجاد کند. در تلاش برای بی اعتبار کردن ما، رهبری حاکم یک کمپین بسیار زشت در بی حرمتی و ترور شخصیت براه انداخت.
ابتدا حمید تقوایی کوشید ما را مرعوب و ساکت کند و باصطلاح سر راه بیاورد. وی رسما در یک جلسه رهبری در مارس 2006 اعلام کرد که نقد های ما به سیاست ها و روش های رهبری حاکم مانع فعالیت حزب است، حزب را دچار رکود کرده و او اجازه نخواهد داد که چنین وضعیتی ادامه یابد. به این ترتیب او عملا به ما اولتیماتوم داد تا دست از نقد برداریم و مثل بقیه برای نظرات او کف بزنیم. وی همچنین در یک مکالمه دو نفره بر سر بیانیه ای که در مورد احتمال حمله آمریکا تهیه کرده بود و از نظر من دچار راست روی و گرایش پرو آمریکایی بود، بطور ضمنی من را تهدید به کنار گذاشته شدن از پست رئیس دفتر سیاسی کرد. وقتی از او پرسیدم که تهدید میکنی؟ پاسخ داد: "به بازار آزاد میسپریم!"
روشن است که ما به اولتیماتوم تسلیم نشدیم. به این روش های ناسالم و غیراصولی برخورد کردیم. سکوت اختیار نکردیم و به نقد راست روی های او و سایر رهبری ادامه دادیم. آنها در عوض کمپین ترور شخصیت خود را شدت بخشیدند و با غوغا سالاری کوشیدند نقد های ما را تلاشی در جنگ قدرت جلوه دهند. حمید تقوایی و شرکاء در عین حالیکه یک کمپین برنامه ریزی شده برای حذف ما از رهبری و بی اعتبار کردن ما نزد کادرهای حزب را به پیش میبردند، اینگونه وانمود میکردند که ما جنگ قدرتی را علیه حمید تقوایی به راه انداخته ایم و قصد جایگزینی او را داریم. نقد های ما به راست روی های آنها، به اغراق ها و دروغگویی سیستماتیک شان، به نقض دائم اصول و به محفلیسم و باند بازی با غوغا سالاری از جانب آنها پاسخ میگرفت. جوهر نقد ما زیر گرد و غبار های این کمپین غوغا سالاری گم میشد.
ابتدا کوشیدیم با طرح پلاتفرمی برای تغییر سبک کار حزب و ارائه طرح رهبری جمعی به پلنوم، حزب را متوجه شرایط وخیم سازیم و بکوشیم هم مانع راست روی بیشتر حزب شویم و هم پرچم اصولگرایی را در مقابل محفلیسم در حزب بلند کنیم. اما پلنوم 26 بجای آنکه یک مجمع سیاسی و اصولی برای بحث در مورد مشکلات حزب باشد و اجازه دهد مباحث سیاسی بدون غوغا سالاری طرح گردد، یک نقشه از پیش طرح ریزی شده برای بی حرمت و بی اعتبار کردن ما را به رهبری حمید تقوایی در دستور گذاشت. این پلنوم یک لکه سیاه ننگ در پرونده این حزب است. این پلنوم دماگوژی، بی اصولی، باندبازی، ساکت کردن نقد و مرعوب کردن منتقد را در حزب رسمیت بخشید. هر که بیشتر بی حرمتی و توهین میکرد و چرب زبان تر در وصف لیدر سخن میگفت، پله های ترقی در حزب برایش سهل العبور تر میشد.
ما بمنظور راهگشایی برای مقابله با این وضعیت تصمیم گرفتیم که با تشکیل فراکسیون به تلاش خود برای نجات حزب ادامه دهیم. امید داشتیم که از این طریق مانع سقوط حزب شویم. برخورد رهبری وقت حزب با فراکسیون، عملا این کار را غیرممکن ساخت. طی سه چهار ماه پس از اعلام فراکسیون رهبری حزب چنان کمپینی از بی حرمتی، توهین و ترور شخصیت را سازمان داد که عملا ادامه فعالیت ما در حزب را غیر ممکن ساخت. ادامه فعالیت در چنین شرایطی نقض غرض بود. حزب دیگر قابل شناخت نبود و هیچ ربطی به حزب اصولگرا، حقیقت طلب و با حساب و کتاب تحت رهبری منصور حکمت نداشت. برای ما راهی بجز جدایی وجود نداشت.
سیاوش دانشور: ترديدى نيست که براى همه ما جدائى از حزبى که در ساختن و پيشروى اش نقش جدى داشتيم بشدت تلخ بود. ما تلاش زيادى کرديم که اين اتفاق رخ ندهد اما همه چيز دست ما نبود. ساده ترين و بهترين و اصولى ترين راه اينبود که فراکسيون اتحاد کمونيسم کارگرى را برسميت ميشناختند٬ فضاى تشکيلات را با اتهام زنى مسموم نميکردند٬ و به چهارچوب و سنت ديرين مبارزه سياسى درون حزبى در قالب گرايشات و فراکسيونها وفادار ميماندند. اين هم سياسى بود و هم براى همه بهتر بود. اما در مدتى کوتاه فضائى ايجاد شد که انسان احساس ميکرد غريبه است و براى طرف مقابل "ارزش مصرف" اش را از دست داده است. همه ميتوانند با مراجعه به اسناد آندوران که البته ناگفتنى زياد دارد فضاى موجود را مرور کنند و من نيازى به برگشت به اين دوره نميبينم. بطور کلى و در فاصله کوتاهى با انواع اتهامات و برچسپ هاى ناشايست "ارتقا" يافتيم. وقتى معلوم شد که هر نوع نقد سياسى و پيشنهاد پلاتفرم متفاوت و يا طرح براى رهبرى حزب به معنى "اعلان جنگ" به ميز و پست عده اى است و از آن ببعد "قانون دوران جنگ" حکم ميکند٬ ديگر ماندن جايز نبود. چون ديگر سياست و بحث سياسى حکم نميراند. وانگهى هدف ايجاد آن فضاى تروريزه شده اينبود که ما برويم. مسئله اى که بارها با صداى بلند اعلام کردند. در يک کلام در آن حزب سنتهاى عتيقى جارى شدند که برخلاف سنتهاى کمونيسم کارگرى هرگونه فضاى انتقادى را با تعرض ضد انتقادى و حتى شخصى پاسخ ميدهند. زمانى که شما در چنين وضعيتى قرار ميگيريد دو راه بيشتر پيش رو نداريد؛ يا بايد تمکين کنيد و تسليم شويد و يا بايد از اصول کمونيستى و اهداف طبقاتى تان دفاع کنيد و تا آخر برويد. ما دومى را انتخاب کرديم. شخصا از اين تصميم و انتخاب سياسى بسيار خشنودم. جدائى خواست ما نبود اما راه ديگرى هم باز نبود. مسئله اما صرفا برسر ماندن يا جدائى نبود. اين مسئله را بسيار محدود و غير اجتماعى ميکند. مسئله برسر سياستها٬ مواضع٬ سنتهاى رهبرى٬ منش جديد تشکيلاتى و در يک کلام پوپوليسم عهد عتيقى و راديکاليسم صرفا ضد رژيمى اى بود که بسرعت به حزب مسلط ميشد و امروز تماما مسلط شده است. مسئله برسر سرنوشت کمونيسم کارگرى و افق پيروزى کمونيسم در ايران بود. ما ناچار بوديم در دفاع از اين کمونيسم و براى تبديل آن به خط مشى سياسى- حزبى راهمان را جدا کنيم. ما حاضر نبوديم و نيستيم که سلاح کمونيسم کارگرى را در مقابل خطوط ورشکسته چپ راديکال زمين بگذاريم.
ترديدى نيست با دست خالى و از نو شروع کردن يک راه طولانى نه ساده است و نه هر کسى وارد آن ميشود. نفس حزب سازى مستلزم گفتن تفاوتها و تمايزات سياسى٬ پاسخ دادن به مسائل سياسى و پراتيکى٬ مسئوليت بعهده گرفتن و دهها مسئله ريز و درشت است. ما ناچار بوديم مجددا شروع کنيم تا کمونيسم کارگرى در منگنه گرايشات سنتى چپ راديکال مدفون نشود. يک رشته مسائل متنوع سياسى و سبک کارى و نگرشى وجود داشتند که اين اختلافات را تا سر حد جدائى بردند. اهم اينها در نشريات يک دنياى بهتر در دوره فراکسيون و بعدتر در نشريه حزب منعکس شدند و وارد شدن مجدد به آنها را ضرورى نميبينم. و بالاخره بايد اين را تاکيد کرد که حزب و حزبيت در عين اهميت بالاى آن در مبارزه کمونيستى نهايتا يک ابزار است. سلاحى است که بايد با آن به جنگ معينى رفت و براى پيروزى معينى تلاش کرد. حزب در خود و براى خود براى من ذره اى اهميت ندارد. حزب اگر سنگر مبارزه طبقه کارگر عليه سرمايه و نظام موجود نباشد٬ مفت نمى ارزد. حزبيت اگر براى کمونيسم کارگرى اساسى و حياتى است صرفا به اين اعتبار است که قرار است اين حزب بتواند نيروى طبقه اش را بسيج و بميدان بياورد و بورژوازى و نظامش را شکست دهد. و گرنه کم نيستند که صبح تا شب قربان حزب شان ميروند و در مقابل آن تعظيم و تکريم ميکنند اما ربطى به واقعيات جارى جدال طبقاتى ندارند. چنين احزابى که در سياستها و اهداف غير کمونيستى و غير کارگرى غرق شدند٬ براى من فعال کمونيست انقلابى جنبش سوسياليستى طبقه کارگر ارزشى ندارد.
به هرحال ما آندوران را پشت سر گذاشتيم و حتى حرف زدن از آن براى من دلچسپ نيست. ما عليرغم رفتارهاى زننده شان براى آنها و کنگره شان آرزوى موفقيت کرديم و دنبال کار و سياست خودمان رفتيم. پاسخ ليچارهايشان را نداديم و تلاش کرديم با منش کمونيستى و انقلابى سدى در مقابل اين وضعيت ايجاد کنيم. موقعيت امروز ما و سياستها و تفاوتهايمان براى همه روشن است. دراين دنياى چند ميلياردى و جامعه ايران هفتاد ميليونى براى کمونيسمى که امرى داشته باشد جا تنگ نيست. ما راهمان را ميرويم و هر سياست غير کمونيستى را نقد ميکنيم. نقطه اتکا ما يک پرچم مارکسيستى روشن و بانفوذ و يک جامعه و جنبش طبقاتى در حال غليان است.
یک دنیای بهتر: اکنون بعد از دو سال از جدایی شاید بتوان به مسائل و جوانب دیگری از علل جدایی اشاره کرد. چه مجادلات درونی به جدایی شکل بخشید؟ نقش و جایگاه لیدرشیپ فردی در این مجموعه چه بود؟ کدام مجموعه از سیاستها و رو در رویی ها مساله جدایی را در ذهن شما نهایی کرد؟ چگونه آن مسائل به خط پوپولیستی و راستی منجر شد که اکنون بر "حزب کمونیست کارگری" حاکم است؟
علی جوادی: ما جدالهای بسیاری را پشت سر گذاشتیم. به چند جدال درونی اشاره مختصری میکنم٬ شاید شمایی از کشمکشهایی که ما با آن روبرو بودیم را روشنتر کند:
١- مساله فلسطین و راه حل راست و پرو غربی رهبری کنونی این حزب یکی از جدال های ما بود. خط حمید تقوایی در یک چرخش آشکار در قبال مساله فلسطین در نشریه رسمی حزب اعلام کرد که حل مساله فلسطین نه مستلزم اعمال فشار بر دولت اسرائیل و آمریکا و متحدین اش بمنظور برسمیت شناختن کشور مستقل و متساوی الحقوق فلسطین بلکه در گرو از میان برداشتن جریانات اسلامی در فلسطین است. و در این راستا حتی از درج قطعنامه سال ٢٠٠٢ حزب در مورد مساله فلسطین در سایت روزنه خود داری کردند. و زمانیکه تحت فشار ما ناچار شدند این قطعنامه را چاپ کنند٬ با درج مقدمه ای در آن اعلام کردند که مساله فلسطین در شرایط کنونی تغییر کرده است! (بدون اینکه حتی خود را ملزم به رعایت اصول سازمانی حزب ببینند و یا در یک مجمع حزبی قطعنامه جدیدی را تصویب کنند). باور نکردنی نبود. منصور حکمت و قطعنامه تاکنونی حزب بارها و بارها سیاه بر سفید٬ روشن و بدون هیچگونه ابهامی٬ راه حل مساله فلسطین از استقلال تا آزادی مردم فلسطین و حلقه های گرهی این کشمکش در منطقه را روشن کرده بود٬ اما جریان حمید تقوایی در حزب با یک چرخش به راست و در غلطیدن به مواضع پرو اسرائیلی٬ عملا فشار را از روی دولت اسرائیل بر میداشت و در مقابل تمرکز را روی جریانات ارتجاعی اسلامی که در فلسطین از این زخم ایجاد شده بهره برداری و تغذیه میکردند٬ متمرکز کرد. بی جهت نبود که این چرخش و موضع گیری از دید جریانات راست و پرو اسرائیلی مورد استقبال قرار گرفت. و زمانیکه این چرخش به راست را در حزب گوشزد کردیم٬ و نشان دادیم که چگونه صد و هشتاد درجه در مقابل مواضع منصور حکمت و مواضع رسمی تاکنونی حزب قرار دارد٬ تاکید کردیم که ما همواره موضع سومی در این جدال داشته ایم٬ در استیصال دست به تحریف و هتک حرمت زدند و درست مانند نیرویی که در مکان یکی از دو سوی این جدال قرار دارد٬ اتهامات بسیار زشتی را به طرف ما پرتاب کردند. نمونه همان اتهاماتی که منشه امیر مسئول رادیو اسرائیل و از مسئولین وزارت خارجه اسرائیل به طرف ما پرتاب کرد. تاریخ آتی حقانیت موضع ما و چرخش به راست این جریان را بخوبی نشان داد.
٢- مقابله با حمله احتمالی نظامی آمریکا و موضع پرو آمریکایی که در قطعنامه های پیشنهادی حمید تقوایی مستتر بودند٬ مساله دیگری بود. قطعنامه های پیشنهادی حمید تقوایی کاملا بر موضعی راست و پرو غربی استوار بودند. مساله آنقدر شور بود که در یک جلسه رهبری حزب فریاد میزدیم که این مواضع ارتجاعی است. تماما راست است. هیچ تفاوتی با مواضع حزب دمکرات آمریکا در قبال جریان بوش - چینی و نئوکنسرواتیوها ندارد. ربطی به کمونیسم کارگری ندارد. و جالب اینجاست که بعضی از کسانی که بعدا به همین مواضع راست رای دادند٬ موضع ما را در آن زمان تائید میکردند. بعلاوه حمید تقوایی در پیامی به مردم جهان٬ از آمریکا و نیروی نظامی آمریکا خواسته بود که بجای حمله به ایران از مبارزات مردم ایران حمایت کند؟! حمایت از مبارزات مردم ایران به جای حمله نظامی؟ اگر این موضع را حزب مشروطه ایران اعلام میکرد٬ ایراد چندانی بهشان نمیشد گرفت. از یک جنبش و از یک جنس اند. اما اتخاذ چنین مواضعی در قبال ماشین نظامی میلیتاریسم آمریکا از جانب یک حزب کمونیستی کارگری تماما حرف دیگری است.
٣- مساله دیگر تلاش برای جلوگیری از سقوط این خط و قرار گرفتن اش بر روی خط توده ایستی سرنگونی یک جناح و اتخاذ شعار "سرنگونی دولت احمدی نژاد"٬ به جای سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی بود. ماجرا از این قرار بود که قطعنامه پیشنهادی تقوایی – صابر دارای این مساله محوری بود که حزب باید شعار سرنگونی دولت احمدی نژاد را بمٽابه شعار تاکتیکی خود برجسته کند. این تلاشها درست مقارن و همسو با سیاستهایی بود که حجاریان در قبال دولت احمدی نژاد در آن زمان مطرح میکرد. کسانی که تاریخ چرخشها را در بزنگاههای سیاسی دنبال کرده اند به خاطر دارند که این تلاشها از نوع تلاشها و نقشی است که مٽلا نشریه "پیکار ١١٠" و یا "کار ٥١" در سرنوشت این جریانات چپ سنتی ایفا کردند. خوشبختانه در این عرصه ما موفق شدیم. ما در این جلسات اعلام کردیم که "این مواضع ارتجاعی و توده ایستی است". ناچارا پس از یک دور کشمکش جدی بدون سر و صدا این قطعنامه را بایگانی کردند.
٤- مساله دیگر تلاش برای نزدیکی و اتحاد تاکتیکی این خط با جریانات اصلی ناسیونالیست در مقابله با "فدرالیستها" و قوم پرستان در جامعه بود. مصطفی صابر رئیس دفتر سیاسی حزب با چنین تزی به جلو آمد. با حرارت از مساله نزدیکی با جریان مشروطه خواه در مقابله با فدرالیستها دفاع میکرد. میخواستند با جریان داریوش همایون در مقابله با قومپرستان نزدیک شوند. این موضع را هم ما شکست دادیم. نگذاشتیم موضع آنتی ناسیونالیستی حزب را قربانی کنند و در مقابله با قومپرستان دست به اتحاد و سازشی با جریانات ناسیونالیست عظمت طلب بزنند.
به عرصه ها و تقابلات دیگری میتوان اشاره کرد که خارج از حوصله این بحٽ است. اما بنظرم این مجموعه هنوز برای جدایی از حزب کافی نبود. این بروزات شکل گیری خط راست و پرو غربی در صفوف حزب را ما میتوانستیم شکست دهیم. اما مساله اصلی و تعیین کننده مساله "حزب سازمانده و رهبر" بود. مساله تغییر ریل اجتماعی حزب بود. بنظر من اگر ما میتوانستیم حزب را در بستر "حزب سازمانده و رهبر" قرار دهیم٬ شاید میتوانستیم با این مجموعه مسائل از موقعیت دیگر و متفاوتی مواجه شویم. برای من شخصا زمانیکه دیگر مسجل شد٬ رهبری و خط حمید تقوایی با تمام قوا در مقابله با این تلاش کمونیستی ایستادگی خواهد کرد٬ به هر خس و خاشاکی در این تقلای راست و پوپولیستی متوسل خواهد شد٬ مساله جدایی بمٽابه یک ضرورت تلخ در مقابلم قرار گرفت. باید تصمیم میگرفتیم. راهی سختی در پیش داشتیم. اما مساله بر سر سرنوشت کمونیسم کارگری و خط منصور حکمت بود. تنها یک راه در مقابلمان بود. راه سختی بود٬ اما باید به جلو میرفتیم.
آذر ماجدی: بنظر من علل جدایی جریان ما را نباید در یک سال آخر فعالیت ما در حزب کمونیست کارگری، یعنی در شرایطی که اختلافات ما با حمید تقوایی و شرکاء بسیار حاد شده بود، جستجو کرد. تاریخ جدایی ما نیز به پیش از انشعاب 2004 و به زمان حاد شدن بیماری منصور حکمت و کناره گیری او از زندگی فعال حزب بازمیگردد. در غیبت منصور حکمت عمدتا سیاست های چپ غیر کارگری در قالب کورش مدرسی و حمید تقوایی به جدال مشغول شدند. در این میان تلاش هایی در مقابل هر دو دسته سیاست شکل گرفت، اما این مقابله اعتماد به نفس لازم را در خود نیافت. از این رو جدال درون رهبری عمدتا در هیبت دو جناح در مقابل هم بروز پیدا کرد.
کورش مدرسی و حمید تقوایی با حاد شدن بیماری منصور حکمت عملا به جلوی صحنه رهبری و در جدال با یکدیگر عرض اندام کردند. این جدال و تلاش برای جاگیری و یارگیری عملا از پلنوم 15، زمانیکه منصور حکمت در بیمارستان بستری بود آغاز شد. این پلنوم در جو شدیدا عاطفی و متاثر پلنوم بخاطر بیماری منصور حکمت و هراس از دست دادن او، به صحنه نمایش قدرت کورش مدرسی و حمید تقوایی بدل شد. در این مقطع هنوز زمان طرح سیاست ها و مواضع سیاسی نبود. مساله قدرت نمایی و جلب نیرو در میان رهبری و کادرها بود.
این جدال ادامه یافت و در پلنوم 16، اولین پلنوم پس از مرگ منصور حکمت، بشکل مجادله تند بر سر رهبری علنی شد. در این پلنوم هم مساله رهبری و هم سیاست های راست کورش مدرسی اختلاف و مجادله حادی را برانگیخت. بنابراین مساله لیدرشیپ یکی از مجادلات مهم و کلیدی درون رهبری حزب کمونیست کارگری بود، امری بود که به شکل گیری جناح بندی های فرمال دامن زد. سیاست ها و مواضع سیاسی که در مقابل هم قد علم کردند و به مساله اختلاف بر سر شکل رهبری گوشت و پوست دادند، گرایشات غیر کمونیست کارگری و چپ غیرکارگری را نمایندگی میکردند. خط منصور حکمت درون این اختلافات نمایندگی نشد.
پس از انشعاب 2004 اختلافات سیاسی درون حزب کمونیست کارگری ادامه یافت. اختلاف در همان فردای کنگره 5 عیان شد. خود من شخصا هیچگاه با سیاست های پوپولیستی حمید تقوایی همخوانی نداشتم. چندین بار پیش از انشعاب 2004، یک مورد مشخصا در روز بعد از پایان پلنوم 17، حمید تقوایی و یکی دو تن دیگر از افراد رهبری، عملا از من بخاطر نقد و عدم پشتیبانی از نظرات و سیاست های حمید تقوایی انتقاد کردند.
اختلافات سیاسی و گرایشی میان ما و حمید تقوایی در متن باندبازی بخشی از رهبری، اتحاد رهبری حزب را بسیار شکننده کرده بود. در زمستان 2005 اختلافات در یک جلسه دفتر سیاسی بسیار حاد و تند بروز کرد. پس از جلسه، حمید تقوایی، علی جوادی، من و یک عضو دیگر دفتر سیاسی بشکل بسیار تندی در مورد اختلافات صحبت کردیم. همانجا من به حمید تقوایی گفتم که به متدولوژی او نقد جدی دارم و حمید تقوایی در پاسخ به علی جوادی که به او توصیه کرد منصور حکمت را بخواند با عصبانیت اعلام کرد: "حمید تقوایی، منصور حکمت را بخواند؟!" با توجه به این تنش دائم و مجادلات برای من روشن شده بود که اتحاد ما امری بسیار دشوار خواهد بود.
در آوریل 2005 حمید تقوایی، اصغر کریمی، علی جوادی و من طی یک جلسه غیر رسمی در کانادا مشخصا در مورد بخشی از اختلافات و شکنندگی رهبری حزب صحبت کردیم. پس از آن دو سه جلسه دیگر میان ما 4 نفر در مورد اختلافات و چگونگی حل آن طی چند ماه برگزار شد. آخرین آن درست قبل از پلنوم 24 در نوامبر 2005 بود. در این پلنوم صحبت های من در گزارش رئیس دفتر سیاسی موجب خشم حمید تقوایی شد و راه بحث و صحبت میان ما عملا بسته شد.
در بهار 2005 پس از جلسه دفتر سیاسی که در بالا به آن اشاره کردم، حمید تقوایی در یک کنفرانس تلفنی طولانی با علی جوادی و من به ما گفت که از ما بسیار دل چرکین است و احساس میکند که ما او را قبول نداریم و موقعیت تازه بدست آمده او را برسمیت نمی شناسیم. طی این صحبت او عملا جدایی عمیق خود را از ما اعلام کرد. در یک فرصت دیگر که حمید تقوایی، علی جوادی و من پس از یک جلسه تشکیلاتی با هم بودیم، حمید تقوایی تهدید کرد که اختلاف را به میان کادرها خواهد برد و آنها را در مقابل ما قرار خواهد داد. او گفت که باید بپذیرید موقعیت من تغییر کرده است و این موقعیت را برسمیت بشناسید.
به این ترتیب در دو سطح اختلافات دنبال میشد. از یک سو مجادلات خصوصی تر با حمید تقوایی و از سوی دیگر جدال با باندی از رهبری که کمپین ترور شخصیت علیه ما را آغاز کرده بود و از حمایت حمید تقوایی برخوردار بود. بخش زیادی از انرژی ما صرف پاسخگویی به غوغا سالاری این باند میشد.
در چند مورد مجادلات حادی بر سر مواضع راست و پوپولیستی حمید تقوایی درگرفت. بیانیه "پرو رژیمی" حمید تقوایی در مورد احمدی نژاد یکی از لحظات مهم این مجادلات بود. این بیانیه 3 یا 4 بار بازنویسی شد تا بالاخره به تصویب دفتر سیاسی رسید. مباحث بر سر ورژن اول این بیانیه بسیار تند شد. موضع این ورژن بیانیه تفاوت ماهوی با مواضع جریان اکثریت در مورد دو خرداد نداشت. مورد دیگر پیش نویس بیانیه در مورد خطر احتمالی حمله آمریکا به ایران بود. این بیانیه با موضع پرو آمریکایی نوشته شده بود. بحث های بسیار و چند رفت و برگشت به ورژن نهایی بیانیه منجر شد. موضع در مورد خیزش آذربایجان یکی دیگر از این موارد مهم بود. حمید تقوایی دربست از خیزش آذربایجان حمایت کرد. مصطفی صابر آن را نطفه های انقلاب خواند. جنگ لبنان و موضع در قبال اسلام سیاسی، حزب الله، حماس و جنگ اسرائیل و فلسطین مجادله تند دیگر ما بود. در این مورد حمید تقوایی عملا حل مساله فلسطین را وارونه کرد. اعلام کرد که حل مساله فلسطین موکول به نابودی اسلام سیاسی است. و مقابله با اسلام سیاسی را تا حد دفاع عملی از اسرائیل تعمیم داد.
تنش شدید درون رهبری، اختلاف سیاسی عمیق، محو هر نوع رفاقت و صمیمیتی که لازمه کار یک رهبری کمونیست است به من ثابت کرده بود که امکان فعالیت مشترک عملا غیرممکن شده است. با این وجود تلاش خود را برای ممانعت از جدایی انجام میدادیم. طرح پلاتفرم حزب رهبر- سازمانده و طرح رهبری جمعی به پلنوم 26 تلاشی در این جهت بود.
نگاهی به مواضع و سیاست های کنونی ح ک ک تعمیق همان مواضعی است که آن چنان تنش حاد را میان ما با بخش دیگر رهبری بوجود آورده بود. پوپولیسم ضد رژیمی، گرایش پرو آمریکایی، دفاع از اسرائیل، تشکیل سازمان اکس مسلم و قرار گرفتن در کنار تروریسم دولتی، دنباله روی از حرکت توده ها، اغراق و دروغگویی در تبلیغات حزبی، ارعاب منتقد به سبک مجاهدین و غیره همگی ادامه همان سیاست ها است که حمید تقوایی کوشید ما را با ارعاب از نقد آنها بازدارد.
سیاوش دانشور: به نظر من موضوع اساسى که چتر همه مسائل مورد مجادله بود٬ کمونيسم منصور حکمت و آنچه که ما با عنوان کمونيسم کارگرى ميشناسيم بود. ظاهر مسئله اينست که برنامه آن حزب و اسناد قديمى اش جائى هستند و قانونا تغيير نکردند. اما آن حزب شباهت صورى هم با حزب کمونيست کارگرى دوران منصور حکمت ندارد. ديدگاهها و "درافزوده" هاى جديد در آن حزب که عمدتا توسط حميد تقوائى مطرح شدند٬ سياستها و سنتى است که از مقطع انقلاب ۵٧ به بعد مرتبا توسط منصور حکمت نقد شدند. خود ما در دوره کوتاهى با اغماض با اين سياستها برخورد کرديم و آنرا بحساب اين گذاشتيم که ديگر دوران منصور حکمت نيست و بايد حزب را نگهداشت. اين سياست البته اشتباه بود و خيلى سريع اختلافاتمان عريان شد. بخشى از اختلافات ابتدا برسر اينبود که حزب به سياستهاى قديمى اش پايبند باشد و بدرجات زيادى مانع شديم که هر بحثى در ارگانهاى رهبرى حزب به سياست رسمى تبديل شود. بخشى ديگر نيز ستون فقرات نگرش پوپوليستى و سنتى چپ راديکال در باره سرنگونى و انقلاب و سياست و تاکتيک بودند که اساسا با چهارچوبهاى کمونيسم کارگرى تفاوت بنيادى دارند. يک موضوع ديگر نوع رهبرى کردن و نگرش به رهبرى سياسى بود. همينطور تلقى از حزبيت کمونيستى کارگرى که دراين جريان به سطح فرقه تنزل داده شده است. دراين حزب٬ و بعدتر در حزب "حکمتيست"٬ ليدرها تبديل به خود حزب شدند و مخالفت با ليدر تاوان سنگينى داشت. در واقع ديگر ليدر بعنوان عنصر متحد کننده رهبرى حزب نقش ايفا نميکرد بلکه خود يک جناح با طرفدارانش بود که هر وسيله و روشى را براى تثبيت و تحکيم خود مجاز شمردند. ليدرشيپى بعد از درگذشت منصور حکمت٬ عليرغم توصيه او به رهبرى جمعى و تصويب طرحى در آخرين پلنومى که حضور داشت٬ وسيله و نقطه شروع انشقاق در حزب بود. جنگ برسر قدرت و رهبرى بين دو جناح حزب را داغان کرد و بعد از جدائى اول اين جنگ در دو طرف ادامه يافت و اثرات مخربش را بجا گذاشت. ليدرى ديگر سياست و ضرورتى براى پيشروى نبود بلکه وسيله اى بود که يکى رئيس حزب شود و بقيه يا اطاعت کنند و يا راهشان را بکشند و بروند.
نکته مهمتر محتواى غير کمونيستى سياستهاى اين جريان بود. خط حميد تقوائى هدف روشن برنامه اى حزب يعنى سازماندهى انقلاب کارگرى و کمونيستى را به انقلاب على العموم و همين انقلاب را به سرنگونى تقليل داد. يعنى هم تبئين کمونيستى کارگر از امر سرنگونى را کنار گذاشت و هم انقلاب کارگرى را. تبليغات و سياستها و ادبيات اين حزب بسرعت به تبليغاتى پوک و شعارى و بى پايه تبديل شد و از خود متشکرى و مسابقه تعريف از خود به منش مسلط سياسى در حزب تبديل شدند. حقيقت جوئى٬ نگرش انتقادى٬ انصاف و انسانگرائى کمونيستى کارگرى کنار گذاشته شدند و جايشان را شعار دادن و تمجيد کردن و مجاز شمردن هر نوع ادبيات شنيع عليه ديگران و خودمحورى گرفت. اين خط تبليغات و پروپاگاند صرف٬ و البته غير سوسياليستى٬ تدريجا به هويت حزب تبديل شد. نه فقط ارزشها و روشها و منش کمونيسم کارگرى بلکه سياستهاى پايه اى و مباحث استراتژيک مهمى مانند حزب و قدرت سياسى و حزب و جامعه تماما کنار گذاشته شدند و تدريجا کاريکاتورى مبتذل از آنها در راست ترين بيان اعلام موجوديت کردند. شاهکارهائى مانند اکس مسلم و مواضع راست در باره رويدادهاى جهانى و بحث حزب و قدرت دوگانه و تحقير هر نوع سياست سازمانگرانه تدريجا اين حزب را به جريانى بيربط با سوخت و ساز مبارزه انقلابى و کارگرى تبديل کرد. امروز اين جريان با کمونيسم مارکسى و کارگرى بيگانه است و تمايزى با سنت غير کارگرى و غير کمونيستى چپ راديکال و سنتى ندارد. برنامه و مقدار کمى ادبيات رنگ و رو رفته کمونيسم کارگرى نميتواند توجيه گر سياستها و خط مشى و تمايلات اين حزب در نقطه عطفهاى سياسى باشد. مواضع اين جريان در بسيارى جاها از مواضع ناسيوناليستهاى ايرانى قابل تفکيک نيست. سنت حاکم براين جريان هرچه جلوتر مى آيد رنگ و بوى سنت مجاهدينى را ميگيرد. منش تشکيلاتى اين جريان و سبک کارش نه فقط با نرمهاى دوران اتحاد مبارزان کمونيست و حزب کمونيست ايران سابق و بعدتر حزب کمونيست کارگرى دوران منصور حکمت فاصله زيادى دارد بلکه همواره دچار عقب گرد شده است. با نگاهى به رفتار سياسى و مشغله ها و ادبيات و سياستها و حضور واقعى اين خط حتى اين ارزيابى خوشبينانه بنظر ميرسد. زمانى که ما جدا شديم اين روند در آغاز راهش بود و يک گام بزرگ را در دوره انشعاب نشان داده بود. اما امروز روى پاى خودش است. ممکن است نام خود را سوسياليست و انقلابى بگذارد. من دراينمورد دعوائى با آنها ندارم. در دنيا حکيم باشى هاى سوسياليست کم نيستند. هرچه باشند٬ با کمونيسم کارگرى مارکس و منصور حکمت فاصله نورى دارند. منصور حکمت براى اين حزب و دوقلوى آنها يعنى حزب "حکمتيست" وسيله اى است که به اعتبار آن سياست غير کمونيستى شان را به حزبشان و ديگران ميفروشند. امرى که ما نميگذاريم اتفاق بيافتد و تناقضات سهمگين شان را مرتبا با اين خط عريان ميکنيم.
یک دنیای بهتر: ویژگی های حزب اتحاد کمونیسم کارگری و خطی که نمایندگی میکند در تمایز با دو حزب موسوم به "کمونیست کارگری" کدام است؟ خط منصور حکمت در کجای این تصویر قرار دارد؟ این تمایزات و جدایی ها چگونه در این دوره تعمیق شدند؟
علی جوادی: تمایز ما با دو حزب موسوم به "کمونیست کارگری" اساسا یک تفاوت جنبشی و اجتماعی است که هر چه بیشتر عمیق تر و برجسته تر میشود. تاکیدات ما در حزب اتحاد کمونیسم کارگری همان تاکیدات پایه ای کمونیسم کارگری در رساله "تفاوتهای ما" منصور حکمت است. بحٽ ما در قبال این جریانات این است که کمونیسم از نظر ما تنها بعنوان جنبش اعتراضی آنتی کاپیتالیستی طبقه کارگر قابل فهم است. و تنها در این مکان اجتماعی و طبقاتی است که مسائل تئوریک و نظری کمونیسم کارگری معنی میدهد. این پایه اجتماعی کمونیسم کارگری در دوران اخیر توسط گرایشات راست و پوپولیستی مورد تعرض قرار گرفته بود. خطوط و گرایشاتی که توسط رهبری این دو حزب نمایندگی میشد٬ اساسا یک گسست و جدایی از کمونیسم کارگری منصور حکمت بودند. مساله فقط این نبود که ما در یک سلسله مسائل و نقطه نظرات سیاسی اختلاف داشتیم. که داشتیم. مهمتر و اساسی تر مساله تعلق جنبشی و اجتماعی این جریانات و تمایز آن با گرایش ما است. گرایشی که کورش مدرسی و حمید تقوایی نمایندگی میکنند علیرغم چنگ و دندان نشان دادن هایشان به یکدیگر٬ هر دو گسستی از کمونیسم کارگری هستند. بازتاب گرایشات راست پرو غربی در غالب پوپولیستی و چپ سنتی و ضد امپریالیستی هستند. مساله اینجاست که این جریانات بعلت قدرت و جذبه کمونیسم کارگری منصور حکمت به سادگی از این "سرمایه سیاسی" نخواهند گذشت. از این رو مانند بسیاری از جریانات دیگر تاریخی سیاستهای راست خود را در زرورق کمونیسم کارگری می پیچانند. منصور حکمت برای این جریانات ابزاری برای توجیه نظرات راست و پوپولیستی و توهم پراکنی غیر کمونیستی و غیر کارگری است. با منصور حکمت همان کاری را میکنند که جریانات سوسیالیسم غیر کارگری و بورژوایی با مارکس و لنین کردند. خط کمونیستی منصور حکمت برایشان ابزاری برای نقد و پاسخ به ضروریات سیاسی مبارزه حاد طبقاتی نیست. اینها منصور حکمت را به یک ابزاری برای توجیه سیاستهای غیر کمونیستی خود تبدیل کرده اند.
بنظر من حزب اتحاد کمونیسم کارگری دارای دو تمایز و دو ویژگی در قیاس با این احزاب نامبرده است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری حزبی متعلق به سنت اعتراضی آنتی کاپیتالیستی طبقه کارگر است. مشغله هایش٬ تلاشهای روزمره اش٬ هدفش پیشبرد و پیروزی این جنبش است. ٽانیا حزب در تمایز با این احزاب پرچمدار خط کمونیسم کارگری منصور حکمت است. این دو مساله حیاتی و محوری اند. برای ما کمونیسم منصور حکمت یک خصیصه حزبی است. یک وجه کمونیسم کارگری مان است. اگر اعتراض ضد سرمایه داری طبقه کارگر وجه اجتماعی و طبقاتی جنبش ماست٬ مارکسیسم و چهارچوب نظری و بینشی منصور حکمت وجه نظری و سیاسی آن را تشکیل میدهد.
پرسیده اید که این تمایزات در این دوره چگونه تعمیق شدند؟ واقعیت این است که هم ما و هم این جریانات در این دوره بعد از فوت نابهنگام منصور حکمت به شدت تغییر کرده ایم. یک گسست و دوری از هر دو جهت. درک ما از جدایی ها و تفاوتهایمان هم تعمیق شده است. برای پاسخ فقط نگاهی به پراتیک کنونی این دو حزب نگاه کنید. "حزب حکمتیست" به یک حزب پرخاشگر٬ تهمت زن٬ و چپ سنتی تبدیل شده است. هیچ ربطی به کمونیسم کارگری و منصور حکمت ندارد. "حزب کمونیست کارگری" اکنون همانقدر یک حزب واقعای کمونیستی و کارگری است که حزب "بلشویک" در دوران برژنف بود. تفاوتها عمیق و اجتماعی و نظری و سیاسی اند.
آذر ماجدی: موضع ما در مورد این دو حزب به روشنی در قطعنامه مصوب پلنوم 4 بیان شده است. تا آنجا که به مواضع و سیاست های این دو حزب مربوط میشود، ما هیچگاه این مواضع را در چهارچوب کمونیسم کارگری حکمتی ارزیابی نکرده ایم. تفاوت اینجاست که ما پس از جدایی از ح ک ک، هنوز این دو حزب را بخشی از جنبش کمونیسم کارگری میدانستیم. تفاوت جنبش و حزب و رابطه این دو پدیده با یکدیگر، آن نکته ای است که نزد ما جایگاه مهمی دارد. نقد ما به مواضع حزب موسوم به حکمتیست و ح ک ک همواره روشن بوده است.
مساله اینجاست که آیا این دو حزب تا ابد علیرغم مواضع پوپولیستی و چپ غیرکارگری شان، علیرغم سبک کار سکتاریستی و غیرکمونیسم کارگریشان درون جنبش کمونیسم کارگری باقی میمانند؟ این سوالی است که در مقابل ما قرار داشته است. برخورد به گرایش کمونیستی درون طبقه کارگر با احزابی که خود را موسوم به کمونیسم کارگری میدانند، متفاوت است. این احزاب بخش جدایی ناپذیر سوخت و ساز درون طبقه کارگر نبوده و نیستند. علت قرار گرفتن درون این جنبش، نه موقعیت فعلی آنها، بلکه سابقه و تاریخ این احزاب است. این واقعیت که اینها زمانی بخشی از حزب کمونیست کارگری بوده اند و بشکل فرمال هم که شده برنامه این حزب و برخی سیاست ها و مواضع پایه ای این حزب را بعنوان برنامه و مواضع حزب خود اعلام کرده اند.
مساله اینجاست که طی این مدت این دو حزب در اشکال مختلفی گسست کامل خود را از کمونیسم کارگری به نمایش گذارده اند. این واقعیت را باید دید، برسمیت شناخت و به جامعه و طبقه کارگر معرفی کرد. مضافا اینکه این دو حزب هیچ ربطی به گرایش کمونیستی درون طبقه کارگر ندارند. سیاست های این دو حزب در قبال جنبش طبقه کارگر کاملا بیانگر این وضعیت است. یکی کاملا دنباله رو گرایش سندیکالیستی است، دیگری نیز هیچگونه ربطی به جنبش طبقه کارگر ندارد و خود را به جنبش های دیگر مشغول کرده است.
حزب اتحاد کمونیسم کارگری، در تمایز کامل با این دو حزب، کوشیده است پرچم کمونیسم کارگری منصور حکمت را برافراشته نگاه دارد. این واقعیت را در کلیه مواضع سیاسی و فعالیت و سبک کار حزب میتوان مشاهده کرد. مبارزه با سکتاریسم، تلاش برای تقویت گرایش کمونیستی و شورایی درون طبقه کارگر، تاکید بر انترناسیونالیسم، مقابله با ناسیونالیسم، حفظ فوکوس سوسیالیستی در مبارزات جاری، گم نکردن افق سوسیالیستی درون جنبش سرنگونی، مبارزه با هر دو قطب تروریسم، استوار کردن یک سیاست تشکیلاتی کمونیستی و اصولگرا در حزب اینها نمونه هایی از تعهد حزب به خط کمونیستی کارگری منصور حکمت است.
سیاوش دانشور: اولين ويژگى ما بازگشت به جامعيت نگرش و خط کمونيستى منصور حکمت است. اگر اين خط در آن حزب حاکم بود اما ايراد و اشکال هم زياد بود٬ ما بايد ميمانديم. مسئله اين است که خود اين خط کنار گذاشته شد و براى کنار گذاشتن آن امروز در دو طرف صريحا تلاش ميکنند. خود ما نيز يک دوره شکلگيرى و انسجام را پشت سر گذاشتيم. آنچه امروز ميگوئيم و تاثيرى که امروز داريم در ابتداى اعلام موجوديتمان وجود نداشت. مهمترين ويژگى جريان ما اينست که جريانى اساسا کارگرى است و فعاليت و نقطه تمرکز خود را با جنبش اعتراض ضد سرمايه دارى طبقه کارگر تعريف و تبئين ميکند. ما با پلاتفرم و آخرين توصيه هاى منصور حکمت مبنى بر شيفت از حزب مبلغ و مروج به حزب سازمانده – رهبر شروع کرديم و تلاش کرديم همين خط را در چهارچوب استراتژى کمونيستى کارگرى پيش ببريم. طى مدت کوتاهى و بعنوان يک جريان جديد در مراکز مهم کارگرى قد علم کرديم و عمده کارنامه اين جريان درگيرى در اعتراض و اعتصاب کارگرى است. مباحث ما در جنبش کارگرى ايران مورد توجه وسيع است و در موافقت و مخالفت با آن بحث وجود دارد. اين جريان با مسائل متنوع جنبش طبقه کارگر٬ از مسائل ريز و درشت سازمانگرانه در مبارزات کارگرى تا پاسخ دادن به سياستهاى گرايشات ديگر و دفاع از کمونيسم طبقه کارگر معرفه است. احزاب ديگر مورد اشاره يا اساسا نه فقط نقشى کوچک در گوشه اى از اين جنبش ندارند و يا حتى مسائل آنرا نميشناسند٬ و يا آنجا که بدرجه محدودى درگير هستند تنها مبشر سکتاريسم و خودمحورى و در بهترين حالت خبرنگارى هستند. بعنوان احزابى که نيرو جابجا ميکنند و روى افکار و خط مشى رهبران کارگرى تاثير دارند موجوديتى ندارند.
يک ويژگى مهم ديگر خصوصيت انتقادى- پراتيکى ماست. آنچه که جوهره ماترياليسم پراتيک مارکس و کمونيسم منصور حکمت است. ما جريانى هستيم که مرتبا با نيروهاى بسترهاى اصلى جامعه بورژوائى از موضع کارگر و مارکسيسم درگير هستيم. اين خصوصيت امروز به کاراکتر سياسى حزب تبديل شده است. ويژگى انتقادى و هميشه ناراضى بودن مانع مهمى براى سقوط به چاه روتين کارى و حزب دارى و تمجيد از خود چپ خرده بورژوائى است. هر زمان هم رفيقى از حزب ما به اين روشها رو بياورد چند نفر تذکر ميدهند که ابعاد اهداف ما چيست و ما هنوز کجاى کاريم و چه توقعى از کادرها و حزب بايد داشت. امروز ما هستيم که پاسخ جريانات اپوزيسيون راست ايران و همينطور طيف چپ شان را در اشکال مختلف ميدهيم. ويژگى انتقادى مارکسى کمونيسم کارگرى را ما نمايندگى ميکنيم.
يک ويژگى مهم ديگر نمايندگى کردن منافع کل طبقه کارگر در تمام قلمروهاى متنوع مبارزه طبقاتى است. انترناسيوناليسم براى ما برخلاف بسيارى يک شعار تزئينى نيست بلکه امرى مادى و ناظر بر فعاليت ماست. تلاش ايندوره ما باعث شده است در موارد متعددى و در نقاط عطف معينى سياستهاى سکتاريستى٬ ولو موقتى٬ حاشيه اى شوند. خصوصيت سازمانگرانه و احساس مسئوليت سياسى در قبال کل منافع کارگر و کمونيسم همواره بر رفتار سياسى و سبک کار ما ناظر بوده است.
در قلمرو فکرى ما تلاش کرديم ديدگاههاى مارکسيستى و کمونيستى کارگرى را در جدال سياسى عليه ناسيوناليسم و خطوط راست و همينطور کمونيسم بورژوائى و غير کارگرى به فعاليتمان حاکم کنيم. ما در عين حال که با سياست واقعى برخورد ميکنيم از اصول و راديکاليسم کمونيستى مان برخلاف احزاب ديگر کوتاه نيامديم. مجموعه اينها تصوير متفاوتى از حزب ما بدست داده است. هر درجه پيشروى و نتيجه تاکنونى کار ما متکى بر پراتيک کمونيسم منصور حکمت بوده است و پيشروى آتى ما و تبديل شدن به يک حزب سياسى وسيع کارگرى نيز در گرو پراتيک گسترده همين خط است.
یک دنیای بهتر: ارزیابی تان از راه پیموده شده تاکنونی چیست؟ حزب ما در این دوره چه تغییراتی کرده و جهت این تغییرات چه بوده است؟ امروز حزب کجا ایستاده است؟ نقش حزب اتحاد کمونیسم کارگری در تاریخ جنبش کمونیسم کارگری چگونه می بینید؟
علی جوادی : ما راه بسیاری را در مدت کوتاهی به جلو آمده ایم. سالهای اولیه معمولا نقش تعیین کننده و حیاتی در سرنوشت احزاب دارند. پایه ها چگونه پی ریزی میشوند٬ پراتیک ها و سنتها چگونه شکل گرفته و روتین میشود؟ ما در این مدت توانسته ایم به جوانب معینی از سیاست حزبی در این دوران از فعالیتمان شکل دهیم. توانسته ایم پراتیک و سبک کاری دیگری را در تمایز با این احزاب روتین کنیم. نتایج اش هم قابل ارزیابی و بررسی است. دو سال پراتیک فشرده حزبی و در کوران کشمکش سیاسی چه در تقابل با رژیم اسلامی حاکم و چه در تمایز با احزاب بورژوایی و مدعی کمونیسم کارگری ویژگی ها و خصوصیات حزب ما را مستحکم کرده است. بطوریکه امروز میتوان به جرات ادعا کرد که کمونیسم کارگری منصور حکمت در جوانب بسیاری در سیاست و پراتیک این حزب نمایندگی میشود.
حزب ما امروز جایگاه ویژه ای در جنبش کمونیسم کارگری برای خود فراهم کرده است. ما حزب حرف دار و سنت داری هستیم. بیان روشنترین مواضع کمونیستی کارگری در قبال رویدادهای جامعه چه در ایران و چه در جهان یک خصوصیت این حزب است. اینها نقاط قوت حزب ما هستند. ما هرچند حزب کوچکتری از زاویه امکانات و طول و عرض سازمانی هستیم اما حزب سنت کمونیسم کارگری هستیم. دارای مواد اولیه و انفجاریی هستیم که میتواند در شرایط مساعد و ویژه ای بسرعت رشد کند. امروز این حزب توانسته است به درجاتی جلوی پروسه تخریبی را که دو گرایش راست و پوپولیستی بر حزبیت کمونیستی کارگری تحمیل کنند٬ خٽنی کند. توانسته است آلترناتیوی تحزب یافته در تمایز با این جریانات را در جامعه شکل دهد. ما توانستیم به میزان زیادی جلوی گسست تاریخی ای را که این جریانات میرفتند در سنت کمونیسم کارگری ایجاد کنند٬ سد کنیم.
خلاصه کنم: حزب اتحاد کمونیسم کارگری نقش ویژه ای را تا همینجا در تاریخ کمونیسم کارگری ایفا کرده است. ما اجازه ندادیم که پرچم کمونیسم منصور حکمت بر زمین بماند. ما سنت پراتیک و کارگری کمونیسم کارگری را دنبال کردیم. روزنه ای شدیم برای کسانی که اسیر سیاستهای پوپولیستی و راست و سنتی نشده بودند و به آلترناتیو دیگری را جستجو میکردند. اکنون بسیاری از دوستان و مخالفان ما معتقدند که این حزب سنت کمونیستی منصور حکمت است و یا اینکه نزدیکترین حزب به حزب کمونیستی کارگری منصور حکمت است.
آذر ماجدی : از بسیاری جهات از تاریخ دو ساله حزب احساس غرور و افتخار میکنم. ما در شرایط بسیار سختی حزب اتحاد کمونیسم کارگری را تشکیل دادیم. انشعاب پیشین و فضای حاکم بر انشعاب و رابطه دو حزب به جنبش کمونیسم کارگری ضربات بسیار مهلکی وارد آورد. اعتماد بسیاری از این جنبش سلب شد. دلسردی در میان علاقمندان کمونیسم کارگری راه باز کرد. حزب کمونیست کارگری تحت لیدرشیپ منصور حکمت به یک حزب بزرگ، میلیتانت، اکتیو و پای بند به اصول بدل شده بود. این حزب به نقطه امید جنش آزادیخواه و برابری طلب در جامعه تبدیل شده بود.
از هم پاشیدن این حزب بویژه در آن فضای زشت و نفرت، به دشمنان کمونیسم کارگری و منصور حکمت جرئت حمله داد. چپ سنتی غیرکارگری فرصت جولان یافت. حملات به کمونیسم کارگری و به منصور حکمت از جانب این جریانات شدت یافت. در چنین شرایطی ما حزب اتحاد کمونیسم کارگری را تشکیل دادیم. تلاش و تمرکز اولیه ما بر ایجاد اتحاد در جنبش کمونیسم کارگری، در نفرت زدایی و مقابله با سکتاریسم، تلاشی برای مقابله با این فضای مسموم بود. از این رو بخش مهمی از انرژی اولیه ما صرف تغییر فضا و جلب اعتماد و نزدیک کردن کادرهای جنبش کمونیسم کارگری شد. این یک امر ضروری بود. هر دو حزب موسوم به کمونیسم کارگری کوشیدند با غوغا سالاری با این پروژه مقابله کنند. کوشیدند دیوارهای نفرت را برافراشته نگاه دارند و جدایی و سکتاریسم را همچنان حاکم نگاه دارند. به این منظور تلاش کردند چهره ای سانتر از ما ارائه دهند و ما را بعنوان جریانی معرفی کنند که میخواهد میان این دو حزب موجود وحدت ایجاد کند، و ضمنا این تنها هدف و برنامه سیاسی اش است. علیرغم تمام این کارشکنی ها، نتیجه این پروژه مثبت بوده است. حزب توانست موقعیت خود را درون جنبش کمونیسم کارگری، درون طبقه کارگر و در جامعه محکم کند. بعنوان یک حزب متعهد به اصول کمونیستی، یک حزب با بصیرت، منصف، غیر سکتاریست، با افق، رادیکال، سازش ناپذیر و اصولگرا خود را تثبیت کند.
ما هنوز راه درازی در پیش داریم. خود را فریب نمیدهیم. جنبش کمونیسم کارگری ضربات بسیاری متحمل شده است. اما ما توانستیم پرچم اصولگرایی، رادیکالیسم، انسانیت و کمونیسم منصور حکمت را برافراشته نگاه داریم و از کمونیسم کارگری و منصور حکمت در مقابل حملات همه جریانات دفاع کنیم. اکنون باید بر مبنای این دستاوردها به پیش رویم و به یک حزب بزرگ و قوی اجتماعی بدل شویم.
سیاوش دانشور : ما روى ريل سياسى درستى حرکت ميکنيم. اشتباهات و بيدقتى هائى هم داشته ايم که محصول شرايط ويژه ما بوده است. بعنوان مثال تلاش ما براى زدن ديوار سکتاريسم و پراکندگى فعالين اين جنبش بويژه زمانى که خود ما ناچار شديم جدا شويم و همينطور منش جديد سياسى اى که پرچمدار آن شديم٬ درست بود اما دقيق نبود. ما عليرغم نقدهايمان هنوز ارزيابى خوشبيانه اى از ظرفيتهاى جريانى مانند "حزب حکمتيست" داشتيم. شايد بيشتر در گذشته فکر ميکرديم و يکجانبه تلاش داشتيم که کارى مثبت صورت دهيم. اما اين صرفا يک پروژه ما بود که نهايتا حزب و کميسيونش به آن راى مخالف داد. در کنار اين پروژه ما راهى را رفتيم که چه قبل از آن و چه بعد از آن ناظر به تلاش حزب بود و آن تبديل شدن به يک جريان تماما کارگرى بود. جريانى که شايسته نام کمونيست باشد. اگرچه پروژه اتحاد سکته اى دراين مسير ايجاد کرد اما کنار گذاشتن آن باعث شد که با همه سرها بطرف همين سياست و همين خط مشى برگردد.
تغييرات ما در دو سال گذشته دراين مسير قابل تبئين است و نه در مقطع کوتاهى که توجه ها به سوى اين پروژه جلب شده بود. دراين دوسال ما روى اين خط جلو آمديم و موفقيت پشت موفقيت کسب کرديم. ابعاد کارمان و وسعت و پيچيدگى هاى آن را بهتر شناختيم. معضلات و مسائل درون اين جنبش را ميشناسيم و تلاش کرديم براى آن پاسخ داشته باشيم. پاسخ هائى که بخشا در ميان کارگران و فعالين کارگرى توجه به حزب را موجب شده و يا بعنوان خط مشى درستى منشا جلب نيرو شده است. امروز حزب در مراکز مهم کارگرى در چهارگوشه ايران شناخته شده است و توقع و انتظارات معينى از آن وجود دارد. کمونيسمى که ما نمايندگى ميکنيم جاذبه زيادى دارد. اما ما هنوز در اول راه هستيم. براى شروع و بعنوان کارنامه دو ساله شايد اينها در همين حد سربسته خوب بنظر برسد و حتى در قياس با بقيه جريانات نشان پيشرفت و تمايز جدى باشد. اما در قياس با اهداف اعلام شده سياسى ما ابدا کافى نيستند. ما موظفيم موانع اتحاد و تشکل کارگران را در ظرفيتهاى مختلف حزبى و توده اى کنار بزنيم. ما موظفيم در ابعاد وسيعترى و در مراکز مهم کارگرى و تعيين کننده نقش جدى ترى ايفا کنيم. ما موظفيم گرايش راديکال و کمونيست طبقه کارگر را به جريانى هژمونيک در کل جنبش کارگرى تبديل کنيم. ما موظفيم راه حل کارگرى را در قلمرو سياست سراسرى به آلترناتيوى جذاب و ممکن و مطلوب تبديل کنيم. ما بايد به حزب وسيع سياسى کارگران و حزب بالفعل انقلاب کارگرى عليه سرمايه دارى تبديل شويم. ما بايد موانع و مشکلات اين مسير را بشناسيم و از سر راه برداريم. هر افقى کمتر از اين نسخه شکست است.
بعنوان يک حزب نقش ما تاکنون اين بوده که نگذاشتيم پرچم کمونيسم کارگرى و سنت متمايز منصور حکمت زير دست و پاى چپ راديکال حاشيه اى شود و در خدمت اهداف غير کارگرى مصادره شود. ما آن خطى هستيم که برگشت و به تاريخ اين جنبش و رويدادهايش نگاه کرد و تلاش کرد پرچم خطى را که در زمان جدالهاى درون حزبى نمايندگى نشده بود نمايندگى کند. آيا دراين کار موفق بوده ايم؟ به نظر من اگر نه کاملا اما نقش جدى در نقد و پس زدن خطوطى داشتيم که به هرچه ربط داشته باشند به کمونيسم کارگرى و منصور حکمت ربط ندارند. اما دفاع از منصور حکمت و کمونيسم مارکسيستى نه به اين تلاشها محدود ميشود و نه اين تلاشها جوابگوى اهداف سياسى و اجتماعى اين خط است. ما بايد افق پيروزى کمونيسم در ايران را تضمين کنيم. بدون اينکار نتيجه تلاشهاى تاکنونى اگر هدر نرود به هر حال به سر منزل مقصود نخواهد رسيد. ما بايد اين نقش را ايفا کنيم و براى آن آماده شويم.
یک دنیای بهتر: ضعفهای ما در ظرفیت حزبی و جنبشی کدام است؟ ریشه این ضعفها چیست؟ چگونه باید بر این مشکلات غلبه کرد؟
علی جوادی: ضعفهای ما سیاسی نیستند. تشکیلاتی و سازمانی اند. یک ضعف برجسته و اصلی ما کمبود امکانات و ضعف لایه کادری است. ما برای پیشبرد اهداف سیاسی و اجتماعی خود نیازمند نیروی کادری گسترده و مارکسیستی و مسلط به نقشه عمل پیروزی کمونیسم کارگری در تمام جوانبش هستیم. در حال حاضر فاقد این ظرفیت در حد مطلوب هستیم. یک حزب کمونیستی کارگری برای پیروزی نیازمند استخوانبندی قوی و مسلط کادری است. حزب ما در بالاترین سطح دارای رهبری مجرب و کارآیی است. اما در سطوح کادری از موقعیت مشابهی برخوردار نیستیم.
ما توانسته ایم توجهات بخشهایی از فعالین رادیکال – سوسیالیست طبقه کارگر را به مباحٽ و سیاستهای خود جلب کنیم. اما فاصله ای قابل توجه میان جلب توجه و تبدیل شدن به ظرف اعتراض کارگری موجود است. ما قصد خود فریبی و اغراق گویی نداریم. معتقدیم که باید به حزب اعتراض کارگری٬ به حزب سیاسی کارگران٬ تبدیل شویم. سرنوشت تحولات سیاسی جامعه ایران در گرو نقشی است که طبقه کارگر و کمونیسم کارگری ایفا میکند. سعادت و خوشبختی و رفاه و مدنیت جامعه در گرو جایگاهی است که این جنبش و طبقه در جامعه عهده دار خواهد شد.
از طرف دیگر ما با مشکلات متعددی مواجهیم که شرایط عمومی و سیاسی است که از خارج حزب فشارشان را بر ما اعمال میکنند. کمونیسم کارگری و حزبیت در غیاب منصور حکمت ضربات سنگینی را متحمل شده است. پراکندگی در صفوف جنبش ما تشدید شده است. انشقاقات و جدایی ها و گرایشات راست و پوپولیستی تاٽیر بعضا مخربی بر صفوف جنبش ما بجا گذاشته است. اعتمادها سست شده است. بخشی از فعالین کمونیسم کارگری در غالبی غیر حزبی به فعالیت مشغولند. در مقابله با گرایشات راست و غیر کمونیستی بعضا خود مقام و جایگاه تحزب کمونیستی ضربه خورده است. سیاستهای سکتاریستی و فرقه گرایانه دو حزب موسوم به کمونیسم کارگری تاٽیرات خود را در صفوف جنبش ما به جا گذاشته است. تغییر این شرایط هم مستلزم پراتیک مستقیم کمونیستی و هم مستلزم قوی تر شدن و ایجاد قدرت جذبه بیشتر است.
چگونه باید بر این شرایط غلبه کرد؟ بنظر من راه حل مساله سیاسی و اجتماعی است. واقعیت این است که احزاب کوچک همواره کوچک نمی مانند و احزاب بزرگ هم همواره بزرگ نمی مانند. من عمیقا بر این باورم که حزب ما با پراتیک مستقیم کمونیستی و کارگری خود٬ با تقویت سنت تحزب و پراتیک کمونیسم کارگری منصور حکمت٬ خواهد توانست به یک بازیگر تعیین کننده در اعتراض آنتی کاپیتالیستی طبقه کارگر تبدیل شود. ما چنانچه بتوانیم این جلب توجه رهبران کارگری و فعالین کارگری به خود را به یک ارتباط حزبی و تشکل یافته تبدیل کنیم. چنانچه بتوانیم بر تفرقه در صفوف کمونیسم کارگری فائق آئیم٬ چنانچه بتوانیم به عنوان حزب بستر اصلی کمونیسم کارگری تبدیل شویم٬ در نتیجه بسرعت رشد و گسترش خواهیم یافت. چنانچه این حزب ظرف اعتراض رهبران کارگری شود٬ در هر برآمد اجتماعی و سیاسی جامعه٬ در هر برآمد اعتراض کارگری خواهیم توانست بخشی از قدرت اعتراضی کارگر را در خدمت تحزب کمونیسم کارگری بسیج و سازماندهی کنیم. این به نظر من حلقه اصلی اجتماعی شدن ماست. ما در بستر اعتراض ضد سرمایه داری کارگر میتوانیم اجتماعی شویم. ما در پروسه سازمان دادن تشکلات توده ای و حزبی کارگر اجتماعی خواهیم شد. مخزن و معدنی که اساسا میتواند برای ما لایه کادری و ماتریال حزبی مان را فراهم کند٬ اعتراض اجتماعی طبقه کارگر و کمونیسم انقلابی جامعه است.
آذر ماجدی : ضعف های ما بعضا حاصل شرایط کنونی جنبش کمونیسم کارگری اند. شرایطی که در پاسخ به سوال بالا به آن اشاره کردم. حزب محصول شرایطی است که کمونیسم کارگری ضربات مهلکی را متحمل شده است. لذا مبارزه با این شرایط و تلاش برای بازگرداندن دلگرمی و امید و اتحاد به این جنبش هنوز موضوع کار ما است. ما با یک صفحه سفید روبرو نیستیم. در چند سال اخیر درون این جنبش سم پاشی های بسیاری انجام گرفته است. این مساله کار ما را مشکل کرده است و برای دوره ای هنوز بر شرایط کار و فعالیت ما تاثیر خواهد گذاشت. ما نمتیوانیم از خود سبقت بگیریم. باید فضا را برای تسهیل و تسریع کار بسازیم.
ما از یک حزب قوی و بزرگ فاصله داریم. باید به چنین حزبی بدل شویم. ما در نمایندگی کمونیسم منصور حکمت موفقیت های خوبی داشته ایم. باید این نمایندگی را در جنبش و جامعه به تثبیت برسانیم. باید شرایطی ایجاد شود که جامعه حزب ما را با منصور حکمت تداعی کند. ما را بعنوان حزب کمونیسم کارگری حکمت بشناسد. باید بتوانیم بخش قابل ملاحظه ای از کارگران رادیکال سوسیالیست را به حزب جلب و جذب کنیم. در این جهت پیشروی های محسوس و قابل توجهی داشته ایم ولی باید با سرعت بیشتری حرکت کنیم.
طی این دو سال دفاع ما از اصول کمونیستی و انسانی بعنوان یک مشخصه ما به تثبیت رسیده است. ما نشان داده ایم که هیچ ملاحظه و منفعت سکتی یا سازمانی مانع دفاع ما از اصولیت و بلند کردن پرچم اصولگرایی نمیشود. این دستاورد را باید به تخت پرشی برای دوباره حاکم کردن اصولگرایی بر جنبش کمونیستی بدل کنیم. نباید اجازه دهیم که این دفاعیات ما بشکل اپیزودهای قابل تقدیر ولی غیرپایدار در تاریخ ثبت شوند.
یکی از مشکلات اصلی ما کمبود امکانات و کادرهای استخوان خورد کرده کمونیست کارگری است. باید بکوشیم امکانات مادی خود را گسترش دهیم و نیروی جوانی که به حزب جلب میشود را هر چه سریعتر به کادرهای محکم کمونیسم کارگری بدل کنیم. این تنها راه رشد سریع ما و تبدیل حزب به یک حزب قوی اجتماعی است.
سیاوش دانشور: موقعيت احزاب واقعا کمونيست و کارگرى جدا از موقعيت جنبش طبقاتى شان على العموم نيست. نميتواند وضعيت جنبش ما عميقا متشتت باشد و وضع حزب مان عالى. اگر نبض و مشغله اين حزب با جنبش طبقاتى اش ميزند آنوقت موقعيت شان بشدت از هم تاثير ميپذيرد. بعنوان حزب سياسى ما مشکلات عديده اى داريم. حزب عليرغم رشدش در جنبش کارگرى هنوز بايد در ابعاد بسيار وسيعترى رشد کند و استخوانبدى اش همه جا در جنبش کارگرى و آزاديخواهانه شکل بگيرد. آنجا که موقعيتى دارد بايد موقعيتش را ارتقا دهد و آنجا که در آغاز کار است بايد موقعيتش را محکم کند. حزب بطور کلى بايد رشد کند و نيرو بگيرد. توجه اساسى ما طى ايندوره به ايران بوده است و کمتر در خارج کشور کار کرديم. اين در ابتداى تشکيل حزب ضرورى بود و هنوز بايد کار در داخل کشور امر اساسى ما باشد. با اينحال بايد در خارج کشور کارهاى متفاوت و سنت پراتيکى متمايزى را نمايندگى کنيم. حزب بايد کادر اين خط را بسازد. ما به لايه اى قابل اتکا از کادرهاى کمونيست کارگرى و مارکسيست که فعال جنبش سوسياليستى طبقه کارگر هستند نياز داريم. بدون داشتن اين لايه وسيع کادرى کار ما با مشکل جدى روبرو ميشود. نداشتن امکانات لازم و کافى مالى يکى ديگر از مشکلات ماست که بايد طرح روشن و قابل تحققى براى آن داشته باشيم.
جنبش ما مشکلاتش متفاوت است. اولا کارگر پيشرو و کمونيست ناچار است ١٢ ساعت کار کند و در يک اختناق اسلامى ضد کارگر مبارزه کند. کارگر در ايران اگر از يکدهم شرايط جوامع غربى برخوردار بود تا حالا ده بار حکومت را بزير کشيده بود. تشکل کارگرى در آن جامعه هنوز با داغ و درفش حکومتى روبرو ميشود. احزاب سياسى غير قانونى اند و سرکوب و اختناق وجه مشخصه هر حکومت بورژوائى در ايران است. ريشه اين اختناق هم به خصوصيات سرمايه دارى در کشورهائى مانند ايران برميگردد. يعنى به ضروريات انباشت سرمايه و ارزان نگهداشتن نيروى کار و اختناق لازمه آن. بويژه موقعيت بحرانى حکومت اسلامى و ورشکستگى سرمايه دارى به انواع روشهاى برده وار کار و ناامنى اقتصادى و اجتماعى دامن زده است. اوضاعى که تاثيرات جدى روى مبارزه کارگرى دارد. فقر و گرسنگى به وسيله اى براى به زانو درآوردن کارگر تبديل شده است. اداره خانواده کارگرى در اين اوضاع به يک هنر تبديل شده است. مضاف براينها شرايط کار و استخدام و معيشت طبقه کارگر در قياس با دهه هاى گذشته بمراتب سخت تر شده است. مجموعه اين اوضاع اما هنوز باعث نشده که طبقه کارگر تمکين کند و امروز در ايران پر سر و صدا ترين و پر تحرک ترين جنبش اساسا جنبش کارگرى است. اينها را البته به حساب ضعف جنبش کارگرى نبايد گذاشت بلکه محدوديتهائى هستند که توسط طبقه حاکم و دولت اسلامى شان با قوه قهريه تحميل شده است.
براى فائق آمدن به اين معضلات بايد قوى شويم و قوى شدن مستلزم داشتن سياست و طرحهاى روشن و جوابگو٬ متشکل شدن٬ کار بيشتر و حتى فداکارى جمعى و فردى است. دراين مسئله نبايد اهميت فرصتهاى سياسى را نديد. هميشه اوضاعى ميتوانند وجود داشته باشند که بعنوان نقطه مساعد براى ما عمل ميکند. کار ما اينست که استقلال جنبش مان را حفظ کنيم و براى اتحاد و انسجام و پيشروى اش بکوشيم. حزب دراين متن و بدرجه اى که موفق به اينکار ميشود و پاسخ نيازها و الزامات مبارزه طبقاتى را ميدهد همزمان رشد ميکند. چه بسا در شرايطى تصاعدى رشد ميکند. کليد مسئله اينست که هوشيار باشيم٬ بموقع عمل کنيم٬ قطب نمايمان را گم نکنيم٬ و براى گامهاى جلوتر طرح و سياست و نقشه روشن داشته باشيم.
یک دنیای بهتر: در خاتمه اجازه دهید به مسائل پیشاروی و جهتگیری های آتی بپردازیم. بنظر شما محور فعالیت ما در دوره آتی چه باید باشد. تاکیدات شما چیست؟ کدام مسائل اساسی اند؟ حزب باید کدام سنگرها را فتح کند؟
علی جوادی : حلقه گرهی در استراتژی سازمانی ما در حال حاضر تبدیل شدن به حزبی شناخته شده در جنبش کارگری و همچنین قادر به رهبری اعتراضات معینی در این جنبش است. ما تلاش میکنیم که به حزبی شکل دهیم که بتواند با برخی از اعتراضات کارگری جوش بخورد٬ نمونه ای از یک حزب سازمانده و رهبر را شکل دهد. نمونه اعتراضات کارگری در ایران خودرو و واکنش رژیم اسلامی باید در برخی دیگر از مراکز اصلی صنعتی و اعتراضی کارگری تکرار شوند. این الگویی است که ما دنبال میکنیم. این سیاست را باید کماکان در دوره آتی دنبال کرد.
بعلاوه ما باید به صفوف جنبش سوسیالیستی و رادیکال کارگران سر و سامان دهیم. ما گرایش تحزب یافته و کمونیستی این صف هستیم. این گرایش باید بتواند در جنبش طبقه کارگر نقش کلیدی و تعیین کننده ای ایفا کند. گرایشات پوپولیستی و راست تلاش روشنی برای مخدوش کردن تمایزات گرایشی در این جنبش دارند. میکوشند جنبش ما را به نیروی ذخیره گرایش سندیکالیستی و راست در جنبش کارگری تبدیل کنند. ما باید بتوانیم صفوف این جنبش را متشکل کنیم. هم تشکل توده ای و هم تشکل حزبی یک نیاز حیاتی اعتراض طبقه کارگر است. ما باید چسب و نیروی سازمانده این ابزارها باشیم. قدرت جنبش ما در میزان قدرت سازماندهی و توان تشکل توده ای و حزبی جنبش ماست. این یک امر دائمی و ویژه ماست.
ما در این دوره آگاهانه تاکیداتمان بر رابطه حزب و طبقه است. حزب و طبقه حلقه محوری کار ماست. در این راستا بعضا انقباضی آگاهانه به برخی از جوانب کار خود دادیم تا بتوانیم این رکن کارمان را تحکیم و تٽبیت کنیم. به میزان قابل توجهی هم در این راستا بجلو رفته ایم. این مسیر را باید همچنان دنبال کرد. اما در عین حال مساله حزب و جامعه و کارگران و جامعه آن حلقه ای که به میزان پیشروی در عرصه اول باید در دستور کار حزبی ما قرار بگیرد. پیروزی کارگری در جامعه مستلزم تامین رهبری کارگری کمونیستی بر عرصه های اصلی جدال سیاسی و طبقاتی در جامعه است. هدف ما ایجاد حزب سیاسی کارگران است.
آذر ماجدی: ما باید بکوشیم حزب را سریعا گسترش دهیم. این باید نقطه اصلی و محوری برنامه ما باشد. فی الحال حزب توجه بسیاری را درون جنبش کمونیسم کارگری و درون طبقه کارگر بخود جلب کرده است. مواضع درست و اصولی سیاسی و کارگری ما نظرها را متوجه حزب کرده است. نشریه برای یک دنیای بهتر به یک نشریه بسیار معتبر و پرخواننده بدل شده است. مواضع حزب در چند مقطع تعیین کننده اعتماد به حزب را افزایش داده است. علیرغم عمر کوتاه، حزب توانسته است به یک حزب معتبر و قابل احترام تبدیل شود. مساله اینجاست که چگونه این دستاوردها را به دستمایه رشد سریع و گسترده حزب بدل میکنیم. رشد سریع، عضو گیری گسترده و نفوذ بسیار وسیعتر درون جامعه این باید هدف اصلی ما باشد. در پلنوم آتی رهبری حزب باید نقشه عمل های روشن برای تحقق این امر تهیه کند.
سیاوش دانشور: ما بايد به نماينده بلامنازع کمونيسم راديکال کارگرى در ايران تبديل شويم. حزبى باشيم که هرجا هر کارفرما و سرمايه دار و دولتش خطرش را حس ميکند. محور و قلب اولويت و جهتگيرى ما هويت کارگرى و کمونيستى حزب است. حزب بايد بدون وقفه در قلمروهاى مختلف جدال طبقاتى درگير باشد و از موضع کارگر و کمونيسم پاسخ مسائل جامعه را بدهد. حزب بايد مداوما در جنبش کارگرى رشد کند و به موقعيتى برسد که تحت هر شرايطى متکى بر يک نيروى واقعى و تعيين کننده در جدال سياسى باشد. حزب بايد کار بيشترى روى استراتژى پيروزى کمونيسم در ايران بکند و دراين زمينه بنا به مقدورات و تناسب قوا طرح هاى روشن داشته باشد. حزب بايد به فکر امکانات مالى و ابزارهاى سياسى جهت گسترش فعاليت و سياستهايش باشد. حزب بايد در جنبشهاى آزاديخواهانه جامعه نقش جدى تر و ماندگارترى ايفا کند و براى آن نيرو و طرح اختصاص دهد. در قلمرو سياست سراسرى حزب بايد پرچم کمونيستى اش را در مقابل جنبشهاى طبقات دارا و کل بورژوازى و چپ غير کارگرى برافراشته تر کند و نقد تيز کمونيستى و مارکسيستى را يک لحظه زمين نگذارد. ما جريانى کمونيست و مارکسيست و فعال جنبش ضد کاپيتاليستى طبقه کارگر هستيم و از اين موضع اجتماعى و طبقاتى به سياست و مسائل جامعه ميپردازيم. بدوا بايد به اين عنوان و در مقياس وسيع شناخته شويم. اگر چنين سنگرى را فتح کنيم٬ فتح ديگر سنگرها کار زيادى نخواهد داشت. اوضاع در ايران برخلاف تحليلهاى بسيارى به اين صورت ادامه نخواهد يافت. شرايط موجود اگر دچار تغييرات ملموس و وقت خريدن براى بورژوازى ايران نشود به انفجار سياسى ختم ميشود. چه بسا حکومت اسلامى بعد از دوره اى کنترلش را بر اوضاع نتواند حفظ کند. ما بايد آماده باشيم در شرايطهاى مختلف کار کنيم٬ نيرو جابجا کنيم٬ قدرت و نفوذمان را گسترش دهيم٬ و فعاليتمان را متنوع و وسيع کنيم. همه اينها يعنى اينکه نوعى کار کنيم و سياستى را پيش بگيريم که متکى بر جنجالهاى پوپوليستى و اعتراض طبقه متوسط شهرى نباشد. بايد گامهاى محکم و غير قابل برگشت برداريم و از هر نوع روشها و سياستهاى چپ غير کارگرى بشدت پرهيز کنيم. ما بايد همواره و بدوا آنچه که جنس جنبش ما نيست و منافع جنبش کمونيستى کارگرى را تامين نميکند بشناسيم٬ نقد کنيم و اين سنتها را از فعالين کارگرى و جنبش کارگرى دور کنيم. ما بايد متکى بر سنتهاى راديکال و کارگرى جنبش طبقه مان کار کنيم و سنگرهاى اساسى را اينجا برپا کنيم. داشتن يک رابطه مستمر و متقابل با کارگران راديکال و سوسياليست و کمونيست و دخالت بيوقفه در مبارزات جارى کارگرى يک کار تعطيل ناپذير ما در هر شرايطى است. *